جدول جو
جدول جو

معنی چرخ گردانیدن - جستجوی لغت در جدول جو

چرخ گردانیدن
(اَ لَ کَ دَ)
چرخ گرداندن. هر نوع چرخ را بحرکت آوردن. رجوع به چرخ گرداندن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رخ گردانیدن
تصویر رخ گردانیدن
روی برگردانیدن از کسی یا چیزی، پشت کردن، رو برگرداندن، رو تافتن، اعراض کردن، رخ گرداندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رو گردانیدن
تصویر رو گردانیدن
رو گرداندن، از کسی یا چیزی روی برگردانیدن، پشت کردن، اعراض کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رخ گرداندن
تصویر رخ گرداندن
روی برگردانیدن از کسی یا چیزی، پشت کردن، رو برگرداندن، رو تافتن، اعراض کردن، رخ گردانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ گُ لَ کَ دَ)
چرخ گردانیدن. گردانیدن چرخ. چرخاندن هر نوع چرخ و دستگاهی که حرکت دوری کند. به گردش آوردن چرخ هایی از قبیل چرخ پنبه ریسی و چرخ چاه و غیره:
یا چو مردان چرخ گردان زیر پای همت آر
یا زن آسا چرخ گردان، چند ازین نر ماده ای.
(از صحاح الفرس)
لغت نامه دهخدا
(تَ رُ کَ دَ)
روی گردانیدن. روگردان شدن. رو گرداندن. پشت کردن. رخ تافتن. روی تافتن:
چون دلارام می زند شمشیر
سر ببازیم و رخ نگردانیم.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(بُ دَ)
چیره کردن. غلبه و تسلط دادن. تغلیب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَمْ کَ / کِ)
رو گرداندن. گذاشتن و ترک کردن. (ناظم الاطباء). اعراض کردن. (آنندراج) (مجموعۀ مترادفات ص 44). روی گردانیدن. اعراض. لهیان. (یادداشت بخط مؤلف) : ذأر، رو گردانیدن از چیزی. (منتهی الارب). فجر، فجوره، فجره، رو گردانیدن از حق. (منتهی الارب). و رجوع به رو گرداندن و روگردانی و روی گرداندن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رخ گردانیدن
تصویر رخ گردانیدن
روی تافتن روی برگردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم گردانیدن
تصویر چشم گردانیدن
خیره نگریستن، بقهر و غضب نگاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار